چه ملایمت خنکی
میوزد
وقتی
پشت سر میگذارم
بیگسستگی
پت پت فانوس جهان را
" الله اکبر".
"رکعت اول "
لحظه دل کندن من است
از محشر کبری
و احاطه در هاله شب بوها
به سمت هیچ تنم را اشاعه میدهم
هنگامه "رکوع
سپید میخندد فریاد شباویز
چکاوک و نهر!
به سجده میروم...
هوا بارانی میشود
شعرها سجده میکنند
و دامن زمین
پر از نوای حنجره ام!
شراب جام لبانت
در "تشهدم "جاریست.
و زخم پشت زخم
بازیچه سرنوشت،
به تفسیر درد
مینازند.
و زمزم گیسوی تو
در هوا لبریز است!
" رکعت آخر"
بوسه بر پیشانی پروانهها
هر نغمهای
از پیله برون تراود
از جانب تو!
کنار یاد تو
سر بر شانه دلدار مینهم
در روایت"سلام".
نفست اعتبار زندگی من است
و دور از تو
چونان عاشقی بر دار!
پلک میبندم بر هر چه که هست،
طلوع میکند
روی ماهت
میان ذکر کائنات
و
در بستر مهر تو،
دوباره متبلور میشوم!
نظرات
جلال
27 آبان 1395 - 02:07بسیارعالی،پایدارباشید
جلالبدوننام
07 آذر 1395 - 05:35شعرهابسیارزیبا هستن